ادبیات و فرهنگ
موج و موسیقی
قرارمان پنج و نیم بعد از ظهر بود . بچه ها با تاخیر آمدند . راه که افتادیم ، از همان ابتدا شپ و موسیقی شروع شد . من ، محمد دهداری و حجت تمیمی ، با سید محمود حسینی بودیم . محمد قایدی هم دیگر دوستان را آورد . از فلکه ی پریشانی تا ساحل را اول بار می رفتم . هوا خوش . دریا زیبا . با ساحلی ماسه ای و دلخواه . جایمان را که روی سکو مشخص کردیم حمود هم رسید . به دریا زدیم . بازی . خنده . شنا . زیر آب ماندیم . بر موج رفتیم . دریا هم شوخی برداشته بود انگار . موج از پس موج می آمد تا هر بار به شکلی از آن بگذریم و بخندیم . احمد طاغان که می خواست دوستی اش با دریا را به رخ ما بکشد ، بیش از همه با ساحل فاصله گرفت . من نیز درجایی که عمق آب بیش از قامت انسان بود ، در حال شنا دست هایم را بالا نگه داشته بودم . به ساحل کودکی ها نیز برگشتم . با ماسه ها خانه می ساختم و موج می آمد و آن را می شست . عکس که گرفتیم از دریا بیرون آمدیم . نشستن روی سکوی ساحلی در پرتو نورافکن ها در هوای دلپذیر پس از شنا ، همه را به وجد آورده بود . مجتبی کتیرایی کباب ها را آماده کرد . ، مجید میرغفاری و وحید غلام زاده هم آمدند . هندوانه ، چیپس ، پفک ، چای ، دوغ ، نوشابه ، تخمه ، بازی ، دست زدن ، رقص و موسیقی که با موسیقی موج می آمیخت تا شبی رویایی را رقم بزند . هنوز بعضی از دوستان کنار ماشین می رقصیدند که من و کتیرایی ، آشغال های اطراف سکو را جمع کردیم و در پلاستیک ریختیم و در دهان سطلی که داشت آشغال قی می کرد چپاندیم تا از حاشیه ی خلیج مواج فارس ، به سوی برکه چوپان برگردیم .